با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
گندالف (به انگلیسی: Gandalf)، شخصیتی افسانهای با نقشی اصلی در داستانهای هابیت، یا آنجا و بازگشت دوباره و ارباب حلقهها از جان رونالد روئل تالکین است, او یکی از پنج ایستاریبود که در دوران سوم توسط والار به سرزمین میانه فرستاده شد, او در والینور به نام اولورین معروف است, گندالف نقش اساسی در فروپاشی سلطهٔ سائورون در سال ۳۰۱۹ ایفا کرد, او به طور عمده با روحیه دادن و استفاده از حکمتش برای راهنمایی دیگران در موقعیتهای مناسب باعث تغییر روال جنگ شد, گندالف معمولاً ملبس به ردایی خاکستری بود و بعد از سارومان دومین فرد بین جادوگران بود, بعد از سقوط گندالف در موریا او دوباره به سرزمین میانه فرستاده شد و این بار به عنوان سردستهٔ جادوگران در ردایی سفید ظاهر شد, نکتهٔ قابل توجه در مورد گندالف علاقهٔ شدیدش به نژاد هابیتها بود, آمدن به سرزمین میانه اولورین مایای بود که در باغهای ایرمو در والینور منزل داشت, به عنوان شاگرد نیهنا، اولورین به عنوان خردتمندترین مایا معروف بود, او ترحم و صبر را از آموزگار خود آموخت, وقتی والار پنج فرستاده را در دوره سوم از بین مایار انتخاب مینمودند،مانوه اولورین را برگزید, چهار نفر دیگر سارومان، راداگاست، پالاندو و آلاتار بودند, فرستادگان به عنوان مشاوری برای مردم آزادی که علیه سائورون، که هنوز به عنوان یک شبح سیاهی از نفرت وجود داشت، به سرزمین میانه آمدند, اگرچه بدن سائورون در ویرانی نومهنور از بین رفت ولی بیشتر قدرتش در حلقهٔ یگانه جایی در سرزمین میانه وجود داشت, اولورین به تصمیم مانوه گردن نهاد و والینور را به مقصد میتلوند در سال ۱۰۰۰ دوران سوم ترک نمود, او پس از دیگران تقریباً مصادف با ظهور سایهٔ سیاه (Necromancer) در میرکوود به سرزمین میانه رسید, در میتلوند گندالف توسط گلورفیندل، دوستش از والینور که در ماموریتی مشابه قبلاً به سرزمین میانه فرستاده شده بود و گیردان کشتیساز صاحب حلقهٔ ناریا (یکی از سه حلقهٔ الفی) مورد خوشآمد قرار گرفت, گیردان با وجود ظاهر خمیده و پیر اولورین در او قدرت و توانایی بالایی دید, گیردان حلقهٔ ناریا را با پیشگویی درگیریهای آیندهٔ اولورین با نیروهای شر به او بخشید تا در کوششهای آیندهاش حافظ و یاریکنندهٔ او باشد, بعد گیردان گفت:«ولی قلب من با دریاست و من در لنگرگاههای خاکستری زندگی میکنم تا هنگام درگذشتن آخرین کشتیغرب، من تا آن موقع منتظر تو خواهم نشست, » بعد از آن اولورین اقامتش در سرزمین میانه را آغاز کرد, او در سالهای زیادی که در سرزمین میانه زندگی کرد با نامهای زیادی شناخته شد: الفها او را میتراندیر نامیدند، زائر خاکستری، مردمان آرنور اورا گندالف خواندند که به معروفترین نامش تبدیل شد, او همچنین در جنوب به نام اینکانوس و در میان دورفها به نام تارخون معروف بود, گندالف همچون ساحران دیگر ظاهر یک پیر مرد را برای خود برگزید, او در ردایی خاکستری از جایی به جای دیگر سفر میکرد و هیچگاه یکجا برای مدت زیاد ساکن نمیشد و به رایزنی با مردمان مختلف میپرداخت, برعکس سارومان، گندالف به شرق سفر نکرد و جایی دائمی را برای اقامت برنگرید, ظاهراً گندالف فعالیتهای خودش را در شمال غرب سرزمین میانه محدود کرده بود جایی که بازماندگان دونهداین و الدار به عنوان دشمنان سائورون زندگی میکردند, مراقبتهای اولیه حدود سال ۱۱۰۰ د, س, ، ایستاری و الدار متوجه شدند که موجودات شریر در دولگولدور و میرکوود رو به افزایش هستند, بعضی فکر کردند که نزگول برای مقابله برگشتهاست و بعضی نیز فکر میکردند که شیطان جدیدی ظهور کردهاست, گندالف مطمئن نبود و فکر میکرد که ممکن است خود سائورون برگشته باشد, در طی ۲۰۰ سال نیروهای پلید در میرکوود گسترش پیدا میکردند و واضح بود نیرویی آنها را هدایت میکند, اورکها در کوهستان مهآلود و جاهای دیگر زیاد شدند, ویچکینگ، قویترین ِ نزگول، قلعهای را در آنگمار در سرزمینهای شمالی ِ غرب سرزمین میانه بنا کرد و جنگی ناتمام را علیه پادشاهای آرنور آغاز کرد, در این ضمن بر روی موریا و میناس ایتیل سایه گسترش یافت و طاعون بلایا ناگهان سرزمین میانه را تحت تاثیر شدید قرار داد, گندالف در سال ۲۰۶۳ به دولگولدور رفت تا راز آن را کشف کند, ولی روحی که در آنجا ساکن بود و به سایهٔ سیاه (Necromancer) معروف شده بود قبل از رسیدن گندالف از آنجا فرار کرده بود و هویتش مخفی ماند, بعد از آن به نظر رسید که دشمن عقبنشینی کرده و دوران صلح توام با انتظار شروع میشود, این صلح حدود ۴۰۰ سال پایدار ماند ولی سایهٔ سیاه در سال ۲۴۶۰ دوباره به دولگولدور بازگشت, در مقابل خردمندان ۳ سال بعد شورایی را به نام شورای سفید پایهگذاری کردند, اگرچه گالادریل صاحب یکی از حلقههای الفی و قویترین در بین الدار گندالف را به عنوان رئیس شورا در نظر داشت ولی این منصب در انتها به سارومان داده شد, (به خاطر دانش بیکران سارومان و همچنین رد کردن این وظیفه از طرف گندالف که میخواست آزادی و استقلالش را حفظ کند) در سال ۲۸۵۰ گندالف دوباره وارد دولگولدور شد ولی این بار پنهانی این کار را کرد, در آنجا او بسیاری چیزها را متوجه شد, اول و مهمترین چیز این بود که سایهٔ سیاه، نزگول نیست بلکه خود سائورون است, دوم گندالف تراین (دورفی از خانوادهٔ سلطنتی ارهبور) را در سیاهچال دولگولدور پیدا کرد, آخرین (هفتمین) حلقهٔ دورفی از او گرفته شده بود و سائورون تمام حلقههای قدرت را برای خود جمع میکرد و احتمالاً به دنبال پیدا کردن حلقهٔ یگانه بود, گندالف از دولگولدور فرار کرد و به شورای سفید بازگشت, او بعد از بازگو کردن کشفیاتش از شورا درخواست کرد که به سائورون قبل از اینکه حلقهٔ یگانه را بیابد و قدرتش کامل شود حمله کنند ولی سارومان گفت که بهتر است دست نگه دارند و تماشا کنند, چرا که میگفت حلقه مدتها پیش در آندوین افتاده و آب آن را به دریا بردهاست, اکثریت شورا با سارومان موافق بودند, الروند نیمالف یکی ار قویترین اعضای شورا بعداً به صورت خصوصی به گندالف گفت که غیبگویی داشته که در آن حلقه پیدا میشود و جنگ نهایی دوران بر سر آن به وقوع میپیوندد و اضافه میکند که او میترسد که نتیجهٔ این جنگ پیروزی تاریکی و نابودی جهان باشد, گندالف به او روحیه میبخشد و میگوید که شانسهای عجیب بسیاری وجود دارد و «کمک از طرف ضعیفترین افراد میرسد», گندالف آن موقع هنوز نمیدانست که سارومان حلقه را برای خود میخواهد و پنهانی کف آندوین را برای یافتن آن جستجو میکند, جستجو برای ارهبور در سال ۲۹۴۱ هنگامی که گندالف شبی را در مهمانخانهٔ بری میگذراند با تورین سپر بلوط یکی از فرمانروایان دورف برخورد کرد, تورین بحثی را آغاز نمود, او احساساتی عجیب داشت که او را مجبور به رایزنی با گندالف و جستجوی او کرده بود, گندالف نیز متعاقباً در جستجوی تورین بود ولی این امر را آشکار نکرد, آنها متوجه شدند که راهشان تا مدتی با هم مشابهاست (تورین از شایر عبور میکرد تا به اردلوین برود, ) و آنها موافقت کردند که با هم سفر را ادامه دهند, تورین در جستجوی مشاورت گندالف بود و گندالف میخواست با تورین در مورد اسماگ اژدها صحبت کند, سرانجام گندالف نقشهای طراحی کرد که تورین اسماگ را نابود کند و خوشبختی نژادش را محقق سازد البته با انتخاب یکی از عاملین نقشه توسط خود گندالف, گندالف حس میکرد که در این کار باید هابیتی را دخالت دهد و در ذهن هابیتی ماجراجو که چند سال پیش او را ملاقات کرده بود به نام بیلبو بگینز در نظر داشت, اگرچه در آن زمان بیلبو هنوز فاصلهٔ زیادی با ماجراجو داشت, در انتها گندالف بگینز بیمیل را به این کار ملزم کرد و بعد از آن گندالف تورین و یارانش را تا ریوندلهمراهی کرد, در طی این سفر گندالف شمسیری به نام گلامدرینگ را از گنجینههای یک ترول بدست آورد و تا آخر عمر آن را به همراه داشت, در حین گذر از کوهستان مهآلود گندالف گروه را بسیار یاری کرد و چندین بار آنها را از بلایای مختلف و از شر اورکها رهایی داد, در این موقع بود که بیلبو حلقهٔ جادویی را یافت, او ادعا کرد که حلقه را از موجودی به نام گالوم هنگامی که گروه در زیر کوه بودند، برنده شدهاست, تاثیر حلقه بر روی بیلبو این بود که هنگامی که آن را به انگشت میکرد نادید میشد و کسی یارای دیدن او نبود, بیلبو این راز را تا مدتها از گندالف پنهان ساخت, در این سفر گندالف از هابیت بسیار شگفت زده شد, تا آن هنگانم خردمندان به هابیتها توجه چندانی نداشتند و در مورد آنها بسیار کم میدانستند, گندالف در ادامهٔ سکونتش در سرزمین میانه تحقیق زیادی در مورد هابیتها نمود و علاقهٔ زیادی به نژاد آنها و مخصوصا خانواده بگینز نشان داد, گندالف سردستگی ماموریت را در نیمه کار به خود گروه سپرد و آنها را ترک کرد, ماموریت با موفقیت انجام شد، اسماگ کشته شد و اورکها و وارگهای کوهستان مهآلود توسط اتحاد دورفهای ارهبور، مردمان دیل و الفهای ناندور از میرکوود در جنگ پنج سپاه شکست خوردند, گندالف به هدفش برای کشتن اسماگ که سائورون میتوانست از او به عنوان خطری بزرگ استفاده کند، رسید و همچنین تعداد زیادی اورک و وارگ کشته شدند که باعث شد ریوندل و لوتلورین از تهدید اورکهای کوهستان مهآلود در امان بماندند, جنگ حلقه بازگشت سایه گندالف تورین و گروه را قبل از رسیدن به مرز میرکوود ترک گفت تا به جلسهٔ شورای سفید که در جنوب برگزار میشد برود, شورا بدلیل اوضاع نابسامان دوران دور هم جمع شده بودند, قدرت عظیم سائورون حتی بدون داشتن حلقهاش بازگشته بود, گندالف بالاخره شورا را راضی به حمله به دولگولدور کرد با این تفاوت که این بار سارومان نیز با این کار موافق بود زیرا میخواست سائورون را از جستجو برای حلقه باز دارد چرا که او را رقیب خود میپنداشت, شورا قوای خود را بر روی دولگولدور متمرکز کرد و سائورون را از میرکوود راند, برخلاف امید شورا، سائورون با این حمله ضعیف نشد چرا که از قبل چنین عملی را پیشبینی کرده بود و عقبنشینیاش تظاهری و دروغین بود, ده سال پس از اینکه از میرکوود رانده شد در سال ۲۹۵۱ حضور خود در موردور را علناً اعلام کرد و برج باراد-دور را دوباره بنا کرد, پس از آن سائورون به جمعآوری و افزایش نیروهایش پرداخت تا آخرین ضربه را به خصم قدیمیاش، بازماندگان نومهنور و باقیماندهٔ الدار وارد سازد, سائورون ایسترلینگها را از خاند در آن طرف دریای رون برای تقویت مواضعش در موردور احضار کرد, آنها همچنین توسط نیروهای هاراد تقویت میشدند, اورکها، ترولها و دیگر موجودات شریر در موردور رو به افزایش بودند, در این حال خادمان سائورون آندوین را برای یافتن حلقهٔ یگانه جستجو میکردند, با وجود وحشتی که موردور در سرزمین میانه بوجود آورده بود، ساپورون در سال ۳۰۱۸ نزگول را برای یافتن حلقه به شمال فرستاد, در حین این مدت گندالف بارها به شایر رفتوآمد کرد و از آنجا بازدید میکرد به خصوص از دوستش بیلبو بگینز و برادرزادهٔ او فرودو, او متوجه جوانی غیر عادی بیلبو با وجود افزایش سنش شده بود, در این زمان گندالف در مورد آن حلقهٔ جادویی که بیلبو در ماجراجوییاش یافته بود مظنون شد و ذهنش را مشغول کرد, گندالف داستان اول بیلبو مبنی بر اینکه حلقه را به حق بدست آورده بهیاد میآورد - بعدها بیلبو اعتراف کرد که حلقه را از گالوم دزدیدهاست, رفتار و کردار و مشغلهٔ بیش از حد بیلبو به حلقهاش ظن گندالف را بیشتر کرد, گندالف بیلبو را ملزم به سپردن حلقه به فرودو کرد و همچنین به فرودو اخطار داد که از حلقه استفاده نکند, گندالف به این موضوع که حلقهٔ جادویی یکی از حلقههای قدرت است بدگمان شده بود, در سال ۲۹۵۶، گندالف، آراگورن (وارث پنهان تاج و تخت آرنور) را ملاقات کرد و سریعاً با او دوست شد, آن دو بعد از آن بسیاری کارها را با کمک یکدیگر انجام دادند تا پایان دوران و تابودی سائورون, گندالف با کمک آراگورن گالوم را پیدا کرد و اطلاعات مهمی از او بیرون کشید و او در سال ۳۰۱۷ با کنار هم گذاشتن اطلاعات گالوم و اسنادی که در میناستریت بدستآورده بود تاریخچهٔ گمشدهٔ حلقه را تدوین و کشف کرد, ترسی عظیم بر گندالف چیره شد هنگامی که فهمید گالوم توسط سائورون زندانی شده و بعد از شکنجه نه تنها از سرگذشت حلقه آگاه شده بلکه حالا نامهای شایر و بگینز را هم شناختهاست, در این موقع گندالف با عجله به شایر برگشت و مطمئن شد که حلقهٔ فرودو فقط یکی از حلقههای قدرت نیست بلکه خود حلقهٔ یگانهٔ سائورون است, خیانت سارومان پس از اینکه ترسهای گندالف به واقعیت پیوست او به شایر رفت و فرودو را تفهیم کرد که شایر دیگر جای امنی برای او و حلقه نیست وباید سریعاً آنجا را ترک کند و قول داد که قبل از سالگرد خداحافظی بیلبو برای همراهی و کمک به فرودو در سفرش به ریوندل به شایر بازگردد, بعد از آن گندالف برای یافتن مشاورتی از سارومان که هنوز رئیس شورا و جادوگران بود عازم شد, گندالف بعد از شنیدن خبرهای راداگاست، نامهای خطاب به فرودو به بارلیمن باتربار داد (که هیچگاه به مقصد فرستاده نشد) و در آن گفته بود که سریعاً و بدون تاخیر نقشهاش را اجرا کند, وقتی گندالف به آیزنگارد رسید و با سارومان مشورت کرد سارومان بالاخره میلش به حلقهٔ یگانه را آشکار کرد و به دوست قدیمی و یاریدهندهاش پیشنهاد کرد که در یافتن و تصاحب حلقه به او کمک کند, گندالف این پیشنهاد را با ترسی عظیم پس زد و توسط سارومان در نوک برج اورتانک زندانی شد, گواهیر سردستهٔ عقابان به زودی سر رسید و گندالف را از زندانش فراری داد, گندالف میدانست که باید به سرعت به شایر برود چرا که حالا فرودو هم از طرف نزگولهای سائورون و هم از طرف سارومان خیانتکار در خطری بزرگ قرار داشت, گندالف به روهان رفت تا مرکبی سریع برای خود پیدا کند, آنجا او شدوفکس را از شاه تئودن گرفت که بعدها او را پس فرستاد, این ارباب اسبها و گندالف ارتباطی عجیب با هم پیدا کردند و گندالف توانست با او به سرعتی عظیم و باورنکردنی دست یابد, گندالف با سرعت به شایر رفت و متوجه شد که فرودو خوشبختانه آنجا را قبل از رسیدن گندالف ترک کرده و به طرف ریوندل رفتهاست, وقتی گندالف به آنجا رسید متوجه شد که نزگول در لباس سوارانی سیاه منطقه را جستجو میکنند, او وحشتزده به بری رفت و متوجه شد که هابیتها شهر را همراه استرایدر (نام محلی آراگورن در آن مناطق) ترک کردهاند و این امیدی فراتر از انتظاراتش بود, گندالف به ودرتاپ رفت مکانی بلند و قدیمی تا از آنجا زمینهای اطراف را بررسی کند و در آنجا توسط نزگول در شب غافلگیر شد و جنگی بزرگ از نور و آتش بین آنها درگرفت که در انتها آنها مجبور به عقب نشینی شدند, بعد از آن گندالف مستقیم به ریوندل رفت و چند روز پس از رسیدنش گلورفیندل، آراگورن و چهار هابیت به ریوندل رسیدند, فرودو به شدت زخمی بود ولی همچنان حلقه را در تصاحب خود داشت, یاران حلقه بعد از بهبودی فرودو، الروند شورایی را برپا کرد تا در مورد حلقه تصمیمی اتخاذ شود, از روی شانس نمایندهای از تمام مردمان آزاد سرزمین میانه به دلایل مختلف خود در آن زمان در ریوندل حضور داشتند, الروند و گندالف پیشنهاد کردند که حلقه باید در آتش اردوروین همانجایی که بوجود آمدهاست نابود شود, دیگران نظرات و صحبتهای دیگری داشتند ولی سرانجام با نقشهٔ گندالف موافقت کردند, الروند ۹ نفر را برای همراهی حلقه انتخاب کرد که از نظر عدد با تعداد نزگولهای سائورون برابری میکردند, تعداد کم یاران به این دلیل بود که الروند و دیگر اعضای شورا فکر میکردند که موفقیت در این ماموریت به زور بازو و قدرت بیشتر نیست بلکه باید در خفا و داشتن شانس زیاد پیش رود, گندالف به عنوان رهبر گروه انتخاب شد و اعضای دیگر گروه آراگورن، برومیر، لگولاس الف، گیملی دورف، فرودو بگینز، سموایز گمجی، پرهگرین توک و مریادوک برندیباکی بودند, موانع زیادی بر سر راه گروه بود, کوهستان مهآلود عظیم باید پشت سر گذاشته میشد چرا که گندالف نمیخواست گروه را به آیزنگارد نزدیک کند, گندالف تصمیم گرفت که گروه را جنوب را پیش گیرد و از ردهورنپس گذشته و از کنار کارادراس کوهستان مهآلود را رد کنند و در این صورت از نزدیکی به آیزنگارد بپرهیزند, این نقشه عملی نشد زیرا قلهٔ کوه را طوفانی سهمگین در بر گرفت و راه گروه بسته شد و باعث شد که گروه راهش را به سمت موریا و گذر از آن تغییر دهد, موریا بازماندهٔ شهر بزرگ دورفها خزد-دوم بود که ویران شده و اکنون لانهٔ اورکها و موجود دیگری بود که با نام بلای جان دورین شناخته میشد, گروه از گذشتن از موریا نفرت داشت, گروه مقابل دروازهٔ دورین در جناح غربی کوهستان مدتی معطل شد تا گندالف رمز و گذرواژه دروازه را پیدا کرد و گروه را به تاریکی موریا راهنمایی کرد, گندالف قبلاً یک مرتبه از موریا عبور کرده بود و با راه زیرزمینی آشنا بود, گروه در میانه راه بهاتاق مزربول وارد شدند جایی که گندالف کتابی یافت که در آن داستان حرکت بالین برای متحد کردن دوبارهٔ موریا و شکست او را شرح داده بود, بزودی گروه مورد حملهٔ اورکها قرار گرفتند و مجبور به فرار از حفره شدند, در آن موقع گندالف به خوبی از موقعیت و مکانشان آگاه بود و به سرعت گروه را به سمت خروجی شرقی راهنمایی کرد, متأسفانه بلای جان دورین در نزدیکی پل خزد-دوم به گروه رسید, گندالف و لگولاس بیدرنگ فهمیدند که آن چیست: بالروگ، خادم اولین ارباب تاریکی, در یک حرکت تماشایی گندالف مقابل بالروگ ایستاد و پل را درست در زیر پای او نابود کرد و بالروگ با فریادی دهشتناک فرو افتاد و سایهٔ آن به پایین شیرجه رفت و ناپدید شد, اما در همان حال که میافتاد تازیانهاش را تاب داد و تسمههای آن جنبید و دور قوزک پای ساحر حلقهزد و او را به مرز پرتگاه کشاند, تلوتلو خورد و افتاد و به عبث به سنگ چنگ انداخت و درون مغاک فرو غلتید, و به سمت گروه فریاد زد:«فرار کنید احمقها!» و از نظر ناپدید شد, گندالف و بالروگ هر دو در مغاک ژرف و بیپایان سقوط کردند, با این حال گندالف نمرد, آنها در حفرههای زیرزمینی آردا و تونلهایش با هم جنگیدند و گندالف با چسبیدن به دشمنش از پلههای بیپایان گذر کرد تا به قلهٔ زیراکزیگیل رسیدند، جایی که او با بالروگ به مدت دو شبانه روز جنگید, شعلهٔ آتش ِبدن بالروگ، باد، برف و یخ در قلهٔ کوه به هم پیچیده بودند, گندالف از آخرین نیرویش استفاده کرد و بالروگ را به پایین قله انداخت, بعد از آن روح گندالف بدنش را ترک کرد، او جانش را قربانی یاران کرده بود, ادامه دارد, , , , , , ,